Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: کتاب «تشرفات مرعشیه» شامل چهار حکایت از تشرف آیت الله سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی خدمت امام زمان (عج) است که در ادامه، داستان تشرف ایشان در سرداب مقدس خدمت حضرت صاحب الزمان (عج) را به نقل از خود ایشان می‌خوانیم.

شبه به نیمه رسیده بود و خواب به چشمانم نمی‌آمد و درگیر فکر و خیال شده بودم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

با خود گفتم: «شب جمعه شایسته است که به سرداب مقدس بروم، زیارت ناحیه مقدسه را بخوانم و حاجات خود را از آن حضرت بخواهم. با آن که کمی خطرناک است و امکان دارد از ناحیه کسانی که دشمنی قلبی با اهل بیت پیامبر(ص) و شیعیان دارند مورد تعرض واقع شوم. هر چند که بهتر است با چند نفر از همراهان به آنجا بروم ولی این موقع شب شایسته نیست باعث اذیت دوستانم بشوم و اگر تنها بروم بهتر امکان درد و دل با آقا را دارم.»

با این افکار از جایم برخاستم، وضو گرفتم و به آهستگی از حجره خارج شدم. شمع نیم سوخته‌ای که به روی طاقچه راهرو بود را در جیب گذاشتم و به سمت سرداب مقدس راه افتادم. همه جا تاریک بود و سکوت مرگباری را در سرتاسر مسیر احساس می‌کردم. قبل از ورود به سرداب مقدس، لحظه‌ای ایستادم و درگی نمودم. درب سرداب را به آهستگی به داخل هل دادم و پا به داخل گذاشتم و با احتیاط از پله‌ها پایین رفتم. انعکاس صدای پایم، مرا کمی به وحشت انداخت. به کف سرداب که رسیدم شمع را روشن کردم و مشغول خواندن زیارت ناحیه مقدسه شدم.

بعد از مدت کمی صدای پای شخصی را شنیدم که از پله‌ها پایین می‌آمد. صدای پاهایش درون سرداب می‌پیچید و فضای ترسناکی ایجاد می‌کرد. خواندن زیارت ناحیه را رها کردم و رویم را به سمت پله‌ها برگرداندم. مرد عرب ژولیده و درشت هیکلی را دیدم که خنجری در دست داشت و از پله‌ها پایین می‌آمد و می‌خندید؛ برق چشمان و دندان‌ها و خنجرش، ترس مرا چند برابر کرد و ضربان قلبم را بالا برد. دستم از زمین و آسمان کوتاه بود و عزرائیل را در چند قدمی خود می‌دیدم. احساس می‌کردم لب‌ها و گلویم خشک شده‌اند؛ عرق سردی بر پیشانی‌ام نشسته بود و نمی‌دانستم چکار کنم. پای مرد خنجر به دست که به کف سرداب رسید،‌ نعره زنان به سوی من حمله کرد و در همان لحظه شمع را خاموش کردم و پا به فرار گذاشتم. آن مرد نیز در تاریکی سرداب به دنبال من دوید و گوشه عبای من را گرفت و با قدرت به سوی خود کشاند.

در آن لحظه به امام زمان (عج) توسل نمودم و بلند فریاد زدم: «یا امام زمان». صدایم درون سرداب پیچید و چندین بار تکرار شد که در همان لحظه مرد عرب دیگری در سرداب پیدا شد و رو به مردم مهاجم فریاد زد: «رهایش کن» و بلافاصله مرد عرب قوی هیکل، بی‌هوش بر زمین افتاد و من نیز که تمام توانم را از دست داده بودم دچار ضعف شدم. در حالی که می‌لرزیدم به زانو درآمدم و به روی زمین افتادم.

کمی بعد احساس کردم فردی مرا صدا می‌زند. چشمانم را که باز کردم دیدم شمع روشن است و سرم به زانو مرد عربی است که لباس بادیه نشینان اطراف نجف را بر تن دارد. هنوز در فکر مرد مهاجم بودم، نگاهم را که برگرداندم، دیدم همچنان بی‌هوش در وسط سرداب افتاده است. خواستم برخیزم و بنشینم اما رمق نداشتم. مرد عرب مهربان، چند دانه خرما در دهانم گذاشت که‌ هرگز خرما یا هیچ غذای دیگری با آن طعم و مزه نخورده بود.

در حالی که سر به زانوی آن مرد داشتم به من گفت: «خوب نیست در مواردی که خطر تو را تهدید می‌کند ‌تنها به اینجا بیایی، بهتر است بیشتر احتیاط کنی. اگر تعدادی از شیعیان حداقل روزی دوبار به حرم عسکریین مشرف شوند باعث می‌شود که همه شیعیان با آرامش و امنیت بیشتری بتوانند به زیارت بیایند.» سپس در مورد کتاب «ریاض العلماء» میرزا عبدالله افندی گفت: «ای کاش این کتاب ارزشمند پیدا شود و در اختیار اهل علم و دیگر مردم قرار گیرد.»

حرف‌هایش که به اینجا رسید، یک لحظه در فکر فرو رفتم که چگونه ممکن است فردی به یک‌باره در این سرداب تاریک ظاهر شود و نام مرا بداند و حتی چطور ممکن است که فردی بادیه نشین، میرزا عبدالله افندی و کتابش را بشناسد؟ و چطور توانست با یک نهیب، آن مرد قوی هیکل را آنگونه نقش بر زمین کند؟. هنوز در این افکار غوطه‌ور بودم که ناگهان متوجه شدم از آن مرد مهربان خبری نیست. به خود آمدم و فریاد زدم: «ای وای، سرم در دامان آقا، مولا و مقتدایم حضرت حجت بن الحسن المهدی(عج) بوده و ساعاتی نیز با او حرف زده‌ام اما او را نشناخته‌ام. غم عالم بر دلم نشست، با دیده‌ای اشکبار، از سرداب به قصد زیارت حرم عسکریین خارج ‌شدم تا بلکه یار را در آن‌جا بجویم در حالی که هنوز مرد غول پیکر مهاجم عرب، بی‌هوش در کف سرداب افتاده بود.

منبع: کتاب تشرفات مرعشیه، تألیف حسین صبوری

منبع: ایکنا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۹۷۷۳۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سیره و روش امام صادق(ع) تعامل با اهل سنت بود

حجت الاسلام و المسلمین لطف الله اشراقی استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم در گفتگو با خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری تقریب ارتباط مسالمت آمیز حضرت صادق(ع) با اهل سنت را از سیره ایشان دانست و اظهار داشت: امام صادق علیه السلام دستوراتی به رهبران مذاهب اسلامی داشتند، از جمله این دستورات به احترام متقابل به یکدیگر ، شرکت در تشییع جنازه یکدیگر و عیادت مرضای همدیگر بروید و تقابل نداشته باشید، ایشان به عنوان منادی وحدت مذاهب اسلامی مطرح هستند و در آن برهه زمان در بین حکومت بنی امیه و بنی عباس ، علوم فقه ،تاریخ و علوم اسلامی در رشته های متفاوت بیان نمودند و باعث شد مسلمانان مرکزیتی برای وحدت داشته باشند و امام صادق علیه السلام را به عنوان یک شخصیت علمی و با تقوا و فرزند پیامبر اسلام صلوات الله علیه قبول داشته باشند و منشاء وحدت و تقریب لحاظ کنند.

وی افزود: امام صادق علیه اسلام می فرمایند: " لولانا ما عرف الله"اگر ما اهل بیت نبودیم ، خداوند شناخته نمی شد، "لولانا ما عبد الله" اگر ما نبودیم ، عبادت خداوند انجام نمی گرفت و این ویژگی در مقام اهل بیت و به خصوص امام صادق علیه السلام وجود داشت که مذهب جعفری و حقائق علوم آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین را رواج داند.

حجت الاسلام اشراقی بیان کرد: سیره ایشان در ارتباط با تعامل با اهل سنت ، ایجاد ارتباط مسالمت آمیز به عنوان برادران دینی بوده است و  از صفات بارز امام صادق علیه السلام بصیرت شناسی و جبهه شناسی با نگاه فراجناحی بوده است.

وی ادامه داد: امام صادق علیه السلام در مدینه منوره 4هزار شاگرد در حوزه علمیه خود داشتند که از بین این 4هزار نفر ، 17 نفر با بصیرت و ولایت مدار وجود نداشت، شخصی نزد امام آمد و عرض کرد ، شما با این تعداد شاگرد چرا قیام نمی کنید ، امام فرمود: اگر به تعداد انگشتانم یار داشتم ، قیام می کردم.

وی در پایان خاطرنشان کرد: عبدالله بن ابی یعفور یکی از محدثین و راویان می باشند که بدلیل مریضی مبتلا به شرب خمر بوده است، نزد امام آمد و عرض کرد من مریض هستم و اجازه بفرمائید من شروع کنم به استفاده از مشروب که ایشان فرمودند: خیر ، این شیطانی است که موکل تو شده است و اگر تو اراده کنی او مایوس می شود، او قسم خورد وگفت: "والله لا اشرب من..." و به امام عرضه داشت اگر شما اناری را به نیم کنید و نیمی را حرام و نیمی را حلال بگویید من نیز به همان عمل می کنم زیرا فرمایشات شما از روی هوای نفس نیست و بر مبنای دستورات الهی است؛ ما حوزویان باید با پیروی از امام صادق علیه اسلام ولایت مدار بوده و با نصرت از اهل بیت علیهم السلام در راستای اسلام گام موثر برداریم.
 
انتهای پیام/
 

دیگر خبرها

  • کشف بزرگترین مزرعه استخراج ارز دیجیتال در جنوب شهرستان ری
  • نکته مهمی که در توقیع امام زمان (عج) به شیخ مفید اشاره شد
  • طنین نوای لبیک حجاج در حسینیه امام خمینی(ره)
  • دیدار کارگزاران حج با رهبر معظم انقلاب
  • دیدار کارگزاران حج با رهبر انقلاب
  • «داستان راستان» نردبانی برای خیزش‌های انقلابی بود
  • سیره و روش امام صادق(ع) تعامل با اهل سنت بود
  • امام صادق (ع) در پی کسب و حفظ قدرت با هر شرایطی نبود
  • ماجرای متن حاج صادق آهنگران در نماز جمعه و پیامی که امام خمینی (ره) به او داد؟
  • نجات جان ۵ بیمار با اهدای عضو جوان بجنوردی